شهداشهدای سیراف

زندگینامه شهید محمد باران

محمد باران فرزند حسن و بمانی در سال 1342 در روستای بندر سیراف پا به عرصه گیتی گذاشت.

زندگینامه شهید محمد باران

نام پدر: حسن نام مادر: بمانی باران
تاریخ تولد: 1342 محل تولد: بندر سیراف
وضعیت تاهل: مجرد تحصیلات: دوم راهنمایی
وضعیت اشتغال: پاسدار عضویت: پاسدار
تاریخ شهادت:1361/8/22 محل شهادت: عین خوش
عملیات: تک دشمن محل دفن: بندر سیراف

سیراف| سرویس چهره ها :شهید محمد باران فرزند حسن و بمانی در سال یکهزار و سیصد و چهل و دو از روستای طاهری (سیراف) چشم به جهان هستی گشود .زندگینامه شهید محمد باران

در صورتی‌ که مطالعه قسمت خاصی از این زندگی نامه مد نظر شماست، با انتخاب عناوین ارائه شده در فهرست زیر به موضوع دلخواه خود برسید.

زندگی نامه شهید

زندگینامه شهید محمد باران
زندگینامه شهید محمد باران

محمد باران فرزند حسن به سال ۱۳۴۲ در بندر طاهری پا به عرصه عالم خاکی نهاد. او در هفت سالگی قدم به مدرسه

گذاشت و تحصیلات خود را تا کلاس دوم راهنمایی ادامه داد. در فصل تعطیلی اقدام به دایر کردن کلاس های سواد آموزی و آموزش قرآن می نمود و با اجرای این گونه برنامه ها سعی می کرد جوانان را به سمت فعالیت های مذهبی و فرهنگی هدایت کند.
وی در سال ۱۳۵۹ به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عسلویه و کنگان در آمد و در بخش روابط عمومی و تبلیغات آن نهاد در زمینه شعار نویسی و تبلیغات به فعالیت پرداخت.وی در تابستان ۱۳۶۱ جهت اعزام به جبهه های نبرد حق علیه باطل، از طرف سپاه پاسداران به آموزش مقدماتی اعزام گردید. آموزش نظامی را به مدت یک ماه در کازرون گذراند و پس از سه ماه نبرد با دشمن برای مرخصی به آغوش خانواده بازگشت پس از اتمام مرخصی، بار دیگر کوله بار جهاد را بست و راهی میدان های نبرد گردید و همدوش دیگر رزمندگان جبهه حق در عملیات محرم شرکت کرد و پس از ساعت ها نبرد با دشمن بعثی، سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۸/۲۲ در عین خوش، شمال پاسگاه شرهانی با اصابت ترکش خمپاره جام شهادت را نوشید و به کوی دوست شتافت.

 

سجایای اخلاقی شهید

باران رحمت:

شهید باران فردی خوش برخورد و مهربان و بسیار فعال و کوشا بود. اخلاق نیکو و رفتار ستوده ای داشت و برای دیگران احترام زیادی قائل بود.

محفل نور:

شهید محمد باران در کلیه مراسم سوگواری و روضه خوانی ها و تلاوت قرآن و دعا و ذکر در مساجد و حسینیه ها شرکت فعال داشت.

مبارزه فرهنگی:

شهید باران به فعالیت فرهنگی بسیار اهمیت می داد و یکی از اهداف و رسالت های مهم انقلاب را نوسازی و اصلاح فرهنگ جامعه می دانست و معتقد بود که فرهنگ منحط غربی را باید از محيط جامعه دور کرد و فرهنگ اسلامی را جایگزین آن نمود و از این رو خود دست به کار شد و کلاس های متعدد قرآنی، سواد آموزی، احکام و اسلحه شناسی را برای جوانان بر پا کرد.

زندگینامه شهید محمد باران
زندگینامه شهید محمد باران
زندگینامه شهید محمد باران
زندگینامه شهید محمد باران

مصاحبه با مادر شهید

شهید اولین فرزند خانواده است. خوش اخلاق و مطیع محض ولایت فقیه بود و صبر و استقامت عجیبی داشت به فعالیت های فرهنگی بسیار علاقه داشت شهید باران عضو فعال بسیج طاهری بود و در تظاهرات و راهپیمایی ها و پخش اعلامیه ها شرکت می کرد. با همکاری نهضت سواد آموزی در پایگاه بسیج بندر طاهری اقدام به تشکیل کلاس های آموزش قرآن کرده بود و همچینن تبلیغات و شعار نویسی می کرد. در واحد تبلیغات سپاه عسلویه نیز مشغول به کار بود.

هنگام اعزام نوزده ساله بود و روحیه بسیار عالی داشت و برای شهادت ثانیه شماری می کرد. با تلاش بسیار خود را به میدان های نبرد رساند و پس از چندین ماه مجاهدت در راه حق به فیض عظمای شهادت رسید. پس از شهادت فرزندم، از طریق دوستان و پایگاه بسیج مطلع شدم و عکس العمل بنده در قبال شهادت ایشان طبق وصیت نامه خود شهید صبر، بردباری و تحمل زينب وار شهادت ایشان بود و آرزومندم جامعه با حفظ ارزشها و اعتقادات و باورهای اسلامی و انقلابی نگذارد خون این شهدای عزیز که تمام وجودشان را نثار اسلام و انقلاب کردند پایمال گردد.

گفتگویی با مادر شهید “محمد باران” که در گلزار شهدای سیراف توسط آقای حسین افکار و علی رضا پرهیز ضبط و آماده شده رو تقدیم شما همشهریان عزیز می کنم.

مسافر

و آتش چنان سوخت بال و پرت را

که حتی ندیدیم خاکسترت را

به دنبال دفترچه خاطراتت

دلم گشت هر گوشه سنگرت را

و پیدا نکردم در آن کنج غربت

به جز آخرین صفحه دفترت را

همان دستمالی که پیچیده بودی

در آن مهر و تسبیح و انگشترت را

همان دستمالی که یک روز بستی

با آن، زخم بازوی همسنگرت را

همان دستمالی که پولک نشان شد

و پوشید اسرار چشم ترت را

سحرگاه رفتن زدی با لطافت

به پیشانی ام بوسه آخرت را

و با غربتی کهنه تنها نهادی

مرا، آخرین پاره پیکرت را

و تا حال می سوزم از یاد روزی

که تشیع کر دم تن بی سرت را

کجا می روی؟ ای مسافر در نگی

ببر با خودت پاره دیگرت را

محمد کاظم کاظمی

 

وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحيم

«یا ایها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغواليه الوسیله و جاهدوا في سبيله لعلكم تفلحون»

ای اهل ایمان، از خدا بترسید و به وسیله ی ایمان و پیروی از اولیای حق) به خدا توسل جویید و در راه او جهاد کنید که رستگار شوید. (سورهی مائده، آیه ۳۴)|
امام خمینی: پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به این مملکت نرسد.
با درود فراوان به رهبر کبیر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ؛ خمینی بت شکن و سلام بر ملت شهید پرور ایران و خانواده گرامی ام. هر چند که من آن کسی نیستم که شایسته باشم به در                                هی رفیع شهادت نائل گردم ولی چند کلمه ای به عنوان وصیت نامه خواهم نوشت. از خداوند می خواهم که تمام دوستان و همسایگان و کسانی که در راه اسلام زحمت می کشند و وفادار به این جمهوری اسلامی می باشند در آخرت، از نور ایمان خالص و تقوا به اینان بزرگی و منزلت کرامت گرداند.

وصیت من به برادران و خواهران این است که اگر در جبهه نیستند، در هر کجا هستند از جبهه ها حفاظت بکنند و رزمندگان را تشویق بنمایند تا بتوانند بهتر و بیشتر بجنگند و پیروزی بیشتری به دست بیاورند و از جوانان می خواهم که به ندای هل من ناصر ینصرنی امام لبیک، و پاسخ مثبت به جمهوری اسلامی داده و به سوی جبهه ها بشتابند.
برادرانی که در ارگان های انقلابی هستند و قسمت تبلیغات کار می کنند آنها هم در پشت جبهه، مشت محکم خود را بر دهان یاوه گویان شرق و غرب بزنند و دست از تبلیغات و یا از ارگان های انقلابی برندارند. و ای پدر، تو که در لباس پاسداری هستی و تو ای مادر، که در حجاب زینبی هستی به تو این گونه خطاب است که در سوگ من هیچ ناراحتی به خود راه ندهید و تحت تأثیر وسوسه ی شیطانی قرار نگیرید و مبادا هر چه از دهانتان بیرون بیاد پرخاش کنید و در سوگ من صبور باشید. هر گاه می خواهی به یاد من بیفتی نگاه به دست کاری هایم نکن و با خواندن یک فاتحه، می توانی مرا یاد کنی.

ای پدر و ای برادر مسلمان، از شما می خواهم که همیشه به ندای رهبر کبیر پاسخ بدهید و مشت بر دهان امپریالیسم شرق و غرب بکوبید تا دیگر نتوانند توطئه ای برای اسلام بچینند، و لذا مادر، هیچ ناراحت نباش که من در جلو چشمت پیدا نیستم، خوشحال باش که این افتخار به من و تو دست داده است. هر گاه بر سر قبرم می آیی نباید گریه و زاری کنی، زیرا که اگر بخواهی گریه و زاری کنی من ناراحت می شوم، و افتخار کن که فرزندت را به جامعه ی اسلام تحویل داده ای.
به تو ای جامعه ی شرق و غرب و به تو ای منافقین خلق توصیه می کنم به دین مبین اسلام گروید. اسلام مقدس است، اسلام پاینده است، اسلام اسلام است، و این اسلام است که انسان را در روشنای چراغ فروغ ابدیت نگه می دارد. ای منافق، بیدار و هشیار باش که تو با این همه توطئه و کشت و کشتار و جنگ مسلحانه نمی توانی ۳۰ میلیون حزب اللهی را ترور کنی، زیرا که این ملت همه در یک خط هستند و آن خط صراط مستقیم و خط الهی است.

این است شعار ۳۰ میلیون نفر: «حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله»، و تو در برابر این گونه شعار و عملی که این ملت دارند کی توانی بین آنها تفرقه و جدایی بیندازی. بیدار و هوشیار باش و به دین مبین اسلام بپیوند، شرط که اسلام تو را نجات می دهد و از تمام خطرات مصون خواهی ماند.

ای پدر، از تو می خواهم که از اسلام خوب پاسداری کنی و در کارهایت هیچ سهل انگاری نداشته باشی و این افتخاری برای توست که فرزندت را به اسلام و نه به شرق و غرب، بخشیدی و همیشه از خدا بخواه که طول عمر به رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی عنایت فرماید در این جا با شما خداحافظی می کنم.
برادرم حسین، جای مرا بگیر و سنگرم را خالی نگذار و همیشه گوش به ندای امام باش، خواهرم فاطمه و خواهرم مریم، از شما می خواهم که حفظ حجاب را کاملا رعایت کنید و از خدا بخواهید که رهبر زنده بماند تا جامعه را رهبری کند. خداحافظ ای پدر و مادر و ای تمامی دوستان عزیز.

والسلام

 

 

علی اکبر

{سیراف من} بعنوان مجله خبری از سال 99 فعالیت خود را آغاز کرده است، تمام تلاشم انتشار محتوای در مورد شهر سیراف مورد نیاز کاربران ایرانی با رعایت قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، استفاده از سرویس reCAPTCHA گوگل مورد نیاز است که تابع Privacy Policy and Terms of Use است.

دکمه بازگشت به بالا