شهدای سیراف

زندگی نامه شهید علی طاهری پور

علی طاهری پور فرزند محمد به سال ۱۳۴۰ در بندر طاهری پا به عرصه ها گذاشت. وی تحصیلات خود را تا کلاس پنجم ابتدایی در دبستان نصوری (سیزده آبان) زادگاهش ادامه داد سپس ترک تحصیل نمود و به کارگری روی آورد و خود استاد بنایی شد.

 

نام پدر :محمد   نام مادر: زلیخا تقی زاده
تاریخ تولد : 1340    محل تولد : بندر سیراف
وضعیت تاهل : متاهل تحصیلات : پنجم ابتدایی
وضعیت اشتغال : بنا       عضویت : بسیجی
تاریخ شهارت : 1363/12/25      محل شهادت : جزیره مجنون
عملیلت : بدر    محل دفن : بندر طاهری    

سیراف| سرویس چهره ها : شهید علی طاهری پور فرزند محمد و زلیخا در سال یکهزار و سیصد و چهل در خانواده ای مذهبی و متدین در روستای طاهری (سیراف) چشم به جهان هستی گشود .

در صورتی‌ که مطالعه قسمت خاصی از این زندگی نامه مد نظر شماست، با انتخاب عناوین ارائه شده در فهرست زیر به موضوع دلخواه خود برسید.

زندگی نامه شهید علی طاهری پور
زندگی نامه شهید علی طاهری پور

زندگی نامه شهید

علی طاهری پور فرزند محمد به سال ۱۳۴۰ در بندر طاهری پا به عرصه ها گذاشت. وی تحصیلات خود را تا کلاس پنجم ابتدایی در دبستان نصوری (سیزده آبان) زادگاهش ادامه داد سپس ترک تحصیل نمود و به کارگری روی آورد و خود استاد بنایی شد.

وی فردی خوش اخلاق و مهربان بود و همیشه به مردم کمک می کرد. از دوران کودکی نسبت به انجام واجبات دینی پایبند بود. در زمان اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی، نقش برجسته ای در پخش تصاوير و اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) در زادگاه خود داشت. او از اعضای فعال پایگاه بسیج محل خود بود و به طور پیوسته در پایگاه حضور می یافت و با همراه دیگر اعضای پایگاه در برقراری نظم و امنیت در محل همکاری می کرد.

على دوره سربازی خود را در تهران و بوشهر سپری نمود. دوره آموزش نظامی را در پادگان آموزش هوایی مهر آباد جنوبی گذراند و پس از پانزده ماه خدمت در قصر فیروزه تهران، به پایگاه ششم شکاری بوشهر منتقل گردید و تا پایان دوره خدمت سربازی، به عنوان دژبان در آن پایگاه مشغول به خدمت بود. وی در دی ماه ۱۳۶۲ عقد نکاح نمود و در تاریخ 1363/1/1 مراسم ازدواج خود را بر پا ساخت که حاصل آن فرزند پسری است که پس از شهادت پدر متولد شد و به یاد بود پدر شهیدش، نام «علی» را بر او گذاشتند.

وی ابتدا کارگر ساده ساختمانی بود و با هوش و استعداد خود استاد بنایی و چندین سال درمتاهای منطقه به کار بنایی مشغول گردید. سرانجام شوق شهادت و شورت جدا نمود و به سوی جبهه های حق کشاند. کار بنایی را رهاساخت و به همراه کارگرانش با ثبت نام در پایگاه بسیج، داوطلب اعزام به جبهه شدند. آنها را ابتدا به آبادان و سپس به مارد اعزام نمودند. در مارد ابتدا حدود ده روز مشغول آموزش قایق رانی شدند سپس آنها را به هورالهویزه در جزیره مجنون منتقل کردند.

شهید طاهری پور در هورالهویزه به عنوان قایقران، مسئول رساندن مهمات به خط مقدم بود. سرانجام پس از بیست روز جهاد در راه اسلام و امداد رسانی به جبهه حق، در تاریخ ۱۳۶۳/ ۱۲/ ۲۵ در عملیات بدر در حالی که با قایق مشغول رساندن مهمات و تدارکات به رزمندگان اسلام بود، در هورالهویزه مورد اصابت راکت هواپیمای دشمن قرار گرفت و با انفجار مهمات درون قایق، پیکر پاکش پر پر شد و پروانه وار با جانی سوخته در آتش عشق به رهبر، به کوی دوست شتافت.

سجایای اخلاقی شهید

اخلاق بهشتی

شهید علی طاهری پور بسیار خوش اخلاق و خوش رو بودند. به والدین خود بسیار احترام می گذاشت. هر وقت به خانه می آمدند در برنامه اش بود که به همه دوستان و آشنایان سری بزند و حال و احوال آنها را جویا باشد. برخورد ایشان باخانواده بسیار عالی بود و روابط دوستانه و صمیمی با خانواده و سایر بستگان داشت به طوری که این برخورد زبانزد همه بود.

مرد کار

اهل کار و تلاش بود. سالیان زیادی از عمر خود را با کارگری گذراند و بنایی رسید. با تلاش خود خانه های بسیاری را ساخت که برخی از آنها هنوز هم پا بر جاست.

کمک

در کارهای منزل به دیگر اعضای خانواده کمک می کرد. در اوقات بیکاری به دیگران کمک می کرد به خصوص روزهای جمعه که خودش بیکار بود به یاری همسایه ها و کسانی که احتیاج به کمک داشتند می رفت.

مصاحبه با پدر شهید

شهید علی طاهری پور دومین فرزند خانواده است. او جوانی بسیار مهربان و پر تلاش و علاقه مند به کار بود.

موقع اعزام به جبهه ۲۲ سال سن داشت و متأهل بود. بسیار مشتاق حضور در جبهه و دفاع از انقلاب بود به طوری که هنگام اسم نویسی برای جبهه، خانواده را خبر دار نکرده بود و ما موقعی مطلع شدیم که علی سوار بر ماشین، عازم جبهه بود.

از شهادت شهید توسط برادرش احمد مطلع شدیم و بعد خبر دار شدیم که از جبهه به سمت کنگان انتقال داده شده است. در آن لحظه طبیعی است که هر کسی ثمره ی زندگی و عزیز دلش را از دست دهد ناراحت می شود خدا را شکر گفتم که علی را برای حمایت از دین خدا و برای دفاع از میهن اسلامی به من داد.

خود نیز حاضرم تا خون در بدن دارم راه فرزند شهیدم را که زنده نگهداشتن دین و دفاع از کشور بود ادامه دهم و پیر و راهش باشم. وظیفه جامعه نیز در قبال می شهدا این است که باید ارزش های انقلابی و اسلامی را حفظ نماید و تنها باحفظ ارزشها می تواند به خون شهیدان احترام بگذارد همیشه یاد و خاطره آن هایی جدا شدند تا ما و اسلام زنده بمانیم را می بایست گرامی بداریم و به خانواده شهید ارج نهیم.

خاطره

اوایل اسفند ماه ۱۳۶۳ هنگام اعزام نیرو به جبهه بود. در بوشهر برادرم «علی» را ملاقات کردم. قبل از اعزام به او سفارش کردم: «این بار از رفتن به جبهه صرف نظر کن. بگذار فرزندت که متولد شد به جبهه برو». در جواب گفت: «برادر: بگذار که من اعزام شوم. من خیلی شوق جبهه دارم. نمی توانم از قصد رفتن به جبهه صرف نظر کنم. هنگامی که فرزندم می خواهد متولد شود شما به جای من کارهای لازم را انجام بدهید بعد من برای مرخصی بر می گردم». تقریبا ساعت یک شب، دوباره با او صحبت کردم و تا حدی نظرش را برای برگشتن به خانه جلب کردم ولی صبح زود نزد من آمد و گفت: «برادر نمی توانم برگردم حتما باید عازم شوم. برگشتن به خانه برایم خیلی سخت تر از رفتن به جبهه است».

همان شب خواب دیدم که برادرم شهید شده است. فکر خوابی را که دیده بودم حتی یک لحظه مرا رها نمی کرد. روز بعد، روز اعزام بود. همه بچه های بندر طاهری قبل از سوار شدن به اتوبوس با من خداحافظی کردند. دوباره به یاد خواب دیشب الدم. حس غریبی بر من مسلط شده بود. نمی توانستم برای خداحافظی پیش او بروم، او هم برای خداحافظی نزد من نیامد و به دوستانش گفته بود از جانب من با رسول خداحافظی کنید که من می دانم می روم و دیگر بر نمی گردم.

با شنیدن این جمله از سوی دوستانش به سوی او رفتم. متوجه شدم که در اتوبوس دیگری سوار شده و در اتوبوس بسته و آماده حرکت بودند و نمی گذاشتند کسی سوار یا پیاده شود. از پنجره اتوبوس با هم دیگر خداحافظی کردیم و آخرین جملاتی که به من گفت این بود که «برادر از پدر و مادر برای من حلالیت طلب کن و به آنها بگو که مرا حلال کنند و ببخشند که هنگام اعزام با آنها خداحافظی نکردم تنها به این خاطر که می دانستم مادر خیلی ناراحت می شود و ممکن است تحت تأثیر گریه و زاری مادر قرار بگیرم و تصمیمم عوض شود. خیلی از آنها تشکر کن و به جای من آنها را ببوس و به همسرم بگو که مواظب فرزندم باشد تا این که به سلامتی متولد شود و به آنها بگو که من خیلی زود بر می گردم». آری، آن شهید زود برگشت ولی با جسمی پر پر و همانند مولایش حسین (ع) با سری از تن جدا. او اول فروردین ۱۳۶۳ ازدواج کرده بود و تقدير چنین بود که در سالگرد ازدواجش یعنی1364/1/1 به خاک سپرده شود.

راوی: عبدالرسول طاهری پور؛ برادر شهید

با خامه خون به دفتر عشق

ما تكیه به بیرق شهادت زده ایم

در کوی شرف، گوی ارادت زده ایم

با خامه خون به جاودان دفتر عشق

نقشی عجب از پی سعادت زده ایم

حمید سبزواری

«وصیت»

مبادا خویشتن را واگذاریم

امام خویش را تنها گذاریم

از خون هر شهیدی لاله ای رست

مبادا روی لاله پاگذاریم

قیصر امین پور

وصیت نامه شهید

به نام خداوند بخشنده مهربان

حضور محترم پدر خودم سلام می رسانم. پس از عرض سلام، سلامتی شمارا از درگاه خداوند منان خواستارم. امیدوارم که حالت خوب باشد و اگر از حال اینجانب پسر خودت علی طاهری پور خواسته باشي الحمدالله حالم خوب است و به دعا گویی شما مشغول هستم امیدوارم که حالتان خوب باشد. خلاصه می بخشی که من تو را ندیدم که با شما خداحافظی کنم. من خیلی دلم تنگ شده، اگر برگشتم جبران خداحافظی شما را می کنم و اگر برنگشتم مرا حلال کنید و به خاطر ناراحتی هایی که از من دیده اید مرا ببخشید کنار شهیدان مرا دفن کنید. امیدوارم که به لقای حق بپیوندم. خانواده ام را آزاد بگذارید که هر جا خود خواست برود و اگر هم خواست، پیش شما بماند. فرزندم را چنان بار بیاورید که اگر پسر بود مردانه پرورش یابد. نام او را حسن بگذارید. اگر دختر بود او را زینب وار تربیت کنید و نامش را رقیه بگذارید او را به همسری دلخواه خود ازدواج دهید. از مادرم عذر خواه بخواهید که گناهان مرا ببخشد زیرا که نتوانستم از زیر بار حق مادرانه او بی حقش را ادا کنم مخصوصا از حق شما که حق پدرانه بر گردنم دارید و با باد همچون حسین رفتار کنید و آنها را اذیت نکنید و به جای من برادرم مها ببوسید و حالا قدر شما را می دانم:

قدر زر زرگر بداند، قدر گوهر گوهری

قدر گل بلبل شناسد، قدر پیغمبر علی

چون پدر هستید و حق پدری دارید مرا دعا کنید که در آن چه خواستارم موفق شوم. امام را دعا کنید، مهدی را صدا کنید.

متشکرم

والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته

زندگی نامه پدر و مادر شهید

محمد طاهری پور متولد ۱۳۱۵ و زلیخا تقی زاده متولد ۱۳۲۱ پدر و مادر شهید علی طاهری پور می باشند که در سال ۱۳۳۸ زندگی مشترک خود را آغاز کرده و ثمره این پیوند هفت فرزند است که شهید، دومین آنهاست. ما در خانه دار است و پدر نیز در ابتدا به بنایی پرداخت و سپس به کار رانندگی اشتغال ورزید.

این زوج مؤمن، نجف اشرف و کربلای معلی را زیارت کرده اند و پدر علاوه بر این ها، به زیارت حرم امن الهی و گنبد و مضجع نورانی نبوی تشرف یافته است. حاج محمد، خود در سال های دفاع از حریم دین و میهن، چندین نوبت به یاری رزمندگان اسلام شتافت و با حضور در جبهه های دفاع به ندای پیر و مراد خود لبیک گفت.

مصاحبه ای با خانواده شهید علی طاهری پور

با تشکر از دوست بسیجی حسین افکار که این ویدیو رو در اختیار ما قرار دادند.
این مطلب بر گرفته از کتاب گل های باغ زهرا (س)

برروی تصویر کلیک کنید تا اپلیکیشن برای شما دانلود شود

سیراف من

علی اکبر

{سیراف من} بعنوان مجله خبری از سال 99 فعالیت خود را آغاز کرده است، تمام تلاشم انتشار محتوای در مورد شهر سیراف مورد نیاز کاربران ایرانی با رعایت قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد،

1 دیدگاه

  1. سلام برادر انشالله که همیشه در نشر آثار هشت سال دفاع مقدس با قدرت قلم بزنی و سربلند باشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، استفاده از سرویس reCAPTCHA گوگل مورد نیاز است که تابع Privacy Policy and Terms of Use است.

دکمه بازگشت به بالا